بی معرفت

   بی معرفت 

 

 

   

  

 آره با تو هستم بیا بخون   

 

چه زود رفتی

 

    چه زود جا خالی کردی و همه رو تنها گذاشتی 

 

 

  

   آره با تو هستم  

  

  

 همونی که خستم کردی 

 

 

 اشکمو در اوردی 

 

 

شکستم دادی 

 

 

 

یا شاید نا امیدم کردی  

 

 

   حالا فرار کردی ؟؟؟  

  

 

خیلی ترسویی 

  

   


  منتظرتم تا بدونم کی هستی 

  

  

سرت داد نمیزنم باهات دعوا نمیکنم 

 
  

 

 قول میدم فقط بهت لبخند بزنم 

    

 

  منتظرم نزار
 

نظرات 6 + ارسال نظر
بی معرفت 1389/08/07 ساعت 12:15

سلام رومینای عزیز
منم خیلی دوست دارم خودمو بهت معرفی کنم ولی خودت دستمو بستی.
چون به زهرا گفتی: اگه دستم بهش برسه ول کنش نیستم.
حالا میگی قول میدم فقط بهت لبخند بزنم؟
من که باور نمی کنم
نمی دونم چه اصراری داری منو بشناسی اصلاً برات چه فرقی می کنه بدونی من دخترم یا پسر. اسمم ایکسه یا ایگرگ!
اون دو نفری که قبلاً گفتی من نیستم، پس لازم نیست بهشون شک کنی.
الانم که دوباره این وبلاگو فعال کردم فقط به احترام روی گل ماهت بود که اومدم، وگرنه قرار بود برای همیشه مسدود باشه.
اگه خواستی منو بشناسی کافیه شمارتو برام بزاری تا بهت زنگ بزنم تا از اصل ماجرا باخبر بشی. اون استاد هم بی تقصیره من اصلاً اونو نمیشناسم.
قصه فیلمنامت خیلی قشنگ و امروزیه، من موافقم باهات همکاری کنم تا به یک مستند اجتماعی تبدیلش کنیم، اینجوری زحماتت از بین نمیره.
مهم اینه که تو دختر هنرمند خلاقی هستی، هم در زندگی و هم در عرصه نوشتن، پس مطمئن باش کسی نمیتونه قلم رو از تو بگیره.

رومینا 1389/08/11 ساعت 19:37

میدونی افکارت برام خیلی جالبه
جدی میگم

نمیدونم من از پشت صفحه ی مانیتور چی کار میخوام با تو بکنم

میگم تخیلی هستی یا فانتزی ؟؟؟
داستانای ژانری مثل اینکه خیلی زیاد مینویسی نه ؟؟؟
چون شاید تو تفکراتت اینو رنگ زدی که از پشت صفحه ی ماینتور آدما میتونن همدیگه رو بخورن یا بلایی سر هم بیارن

یا خیلی جون عزیز و ترسویی
یا خیلی با احتیاط و ...
نمیدونم

تو خودت بهم یک ایمیل نمیدی
حالا نمیگم کامنت که آی پیت نیوفته
ولی ایمیل نمیدی که ببینم کی هستی
بعد انتظار داری من شماره بدم ؟؟
خیلی جالب شد موضوع بابا !!!!

دوست دارم بدونم کی هستی چون برام مهمه
هر چندم میگی اون دونفر نیستی
ولی مگه تو اون دو نفرو میشناسی ؟؟؟
نمیشناسی عزیزم
نمیدونی کی هستن
هر وقتم که به تو فکر میکنم بیشتر به اونا شک میکنم
میدونم که اشتباه میکنم
ولی این گناه پای تو هم نوشته میشه
که من هر روز دارم با اون دو نفر سر تو دعوا میکنم و بهشون میگم شماها هستین که دارین اذیتم میکنین
پس فقط خودتو معرفی کن
نه فامیلتو میخوام
نه شمارتو
نه هیچی
حتی دیگه نمیخوام باهات همکاری کنم
دیگه خانوادم با این اتفاق هایی که برام افتاده اجازه نمیدن قلم بگیرم دستم چه برسه دوباره بخوام شروع کنم

پس فقط یک اسم بگو
یک اسمی که مطمئنم بشم جزو اونا نیستی
اون دوستا برام خیلی مهمن
چون چهار ساله که با هم دوست هستیم و مثل یک خانواده هستیم
پس نزار با این دعواهای مکرری که هر روز باهاشون دارم از دستشون بدم
خواهش میکنم

فقط یک اسم
دیگه نه تو به من کاری داشته باش
و نه من به تو کاری دارم

اون چیزی هم که به زهرا گفتم به خدا قسم عصبی بودم یک چیزی پروندم
تو نمیدونی اون روزا در چه اوجی به سر میبردم
حالم دست خودم نبود
نه تنها تو دنیای مجازی تو دنیای واقعی با خانواده ی خودمم دعوا داشتم
بعدشم فکر میکردم تو از بچهه ای گروهی که دستم بهت میرسه

چه میدونستم که یک دوست مجازی هستی


پس اینقدر ترسو نباش
فقط یک اسم بده
همین

بابت اینکه این وبلاگو به احترام من زدی ممنونم
خیلی خیلی ممنونم

ولی خواهش میکنم یک لطف دیگه در حقم بکن
اینکه فقط بگو کی هستی
همین ...

سلام رومینا جان
با این حرفات منو بیشتر تو شک میندازی که اگر خودمو معرفی کنم و بیام تو وبلاگت، انگار خودمو تو تله انداختم.
خیلی زودتر از اینا منتظر بودم بیای پیشم ولی با تاخیر اومدی ولی اشکالی نداره.
خیلی اصرار می کنی خودمو معرفی کنم باشه فقط به احترام حرمتی که برام نگه میداری خودمو معرفی می کنم، من پریسا هستم ۲۳ ساله ساکن تهران
از این جهت با وبلاگ شما آشنا شدم که خودتون ۲ بار برام نظر گذاشتید و با نوشته هاتون منو ترغیب کردید مدام بهتون سر بزنم. ولی اون موقع که همین وبلاگو حذف کردی برام جای سوال بود که چرا باید یه دختر خیابونی ولگرد باشی چون دختر ولگرد که نمیاد وبلاگ بزنه، به جای اینکارا میره تو خیابون دنبال کسب و کارش!
این شد که با ساخت همین وبلاگ درنظر داشتم تا خودت بیای پیشم بگی هدفت از این بازی ها چی بود که خودتم کلی از زندگیت برام تعریف کردی ولی نباید با اون لوح های تقدیر که برات به یادگار موندن اون بلا رو سرشون میاوردی امیدوارم که شوخی کرده باشی وگرنه با این کارت منو مدیون خودت کردی و منم باید تقاصشو در آتش جهنم پس بدم.
حالا که اسم منو دونستی میگی چیکار کنم، با وبلاگ واقعیم با چند شاخه گل بیام تو وبلاگت خودمو دوباره معرفی کنم و ارتباطمونو مثل ۲ تا دوست ادامه بدیم یا اینکه نیام و برای همیشه این وبلاگو مسدود کنم؟
از بابت مطلب بی معرفت که برای من تهیه و تنظیمش کردی ازتون خیلی ممنونم مخصوصاً هماهنگی بین عکس با نوشته ها خیلی جالب بود.
من بیشتر علاقه دارم رو ژانرهای حادثه ای با سبک اکسپرسیونیسم کار کنم ولی فکر نکنم با روحیات شما سازگاری داشته باشه.
اون دخمل خوشمل هم خیلی کنجکاو شده اگه اینبار اومد پیشتون سلام منو به ایشون برسون
اون پست (یک خواب خوب) هم واقعاً راست می گی ای کاش میشد چشمامونو باز کنیم با جور دیگری به زندگی نگاه کنیم کاش میشد عینک بدبینی رو شکست و با افکاری آسوده زندگی کنیم، کاش میشد با تو بودن را نوشت تا که زیبا را کشم بر هرچه زشت، کاش میشد روی این رنگین کمان می نوشتم تا ابد با من بمان
رومینای عزیزم دوستت دارم.

رومینا 1389/08/11 ساعت 22:49

نمیخواد عذاب وجدان بگیری پریسا جون فقط منو نجات دادی از اینکه مطمئن شدم اون دوتا دوستم توی این بازی هیچ نقشی نداشتن
دیگه داشتم از استرس اینکه چهار سال منو سر کار گذاشتن و برام فقط دوستای تقلبی بودن میمردم
نمیدونی وقتی دیدم دختری و جزو اون دو نفر نیستی چقدر خوشحال شدم
الانم یک معذرت خواهی بزرگ به دوتاییشون بدهکارم

این روزا حالم خوب نیست سرما خوردم و گلوم بد جوری چرک کرده و استراحت مطلق دارم برای همین زیاد نمیتونستم وبلاگ و ایملامو چک کنم
اگر دیر اومدم معذرت میخوام

آره لوح تقدیرامو پاره کردم
داستانمو همه رو از بین بردم ولی نه به خاطر تو
به خاطر خودم
به خاطر اینکه همیشه باید زیره باره زور فقط سر خم میکردم و میگفتم چشم چشم

هر کار دوست داری انجام بده عزیزم
میخوای حذف کن میخوای نکن
دیگه برام فرقی نداره
دیگه از هر چی 180 درجه خسته شدم
چه شبایی که برای اسم فیلمناممو خواب و بیدار کشیدم این اسمم یک شب یکدفعه اومد به ذهنم که توش پر از معما و سواله
همش میگفتم یک اسمی باید انتخاب کنم تا هم جنبه ی بد داشته باشه و هم خوب
نمیدونم هر کار میخوای بکن
ولی دوست دارم باهات در ارتباط باشم

میدونی یک درس خیلی بزرگی برای زندگیم گرفتم
که تو بهم این درسو دادی
اینکه حتی اگر عاشق یک چیز یا یک کار باشم بازم باید چشمامو خوب باز کنم

اون دخمل خوشمل هم یکی دیگه است که دوست داره سر به سرم بزاره
نمیدونم چرا این روزا آدما خوششون میاد سر به سرم بزارن از دنیای مجازی گرفته تا واقعیش
شاید وقتی عصبیم میکنن قیافم اونقدر خنده دار میشه که از خنده های بعدش خوششون میاد
نمیدونم ...

برام دعا کن پریسا دعا کن که بتونم دوباره یک هدف برای خودم پیدا کنم
یک هدفی که بتونه زندگیمو بیمه کنه
اونم تا اخر عمر نه فقط چند روز

یک زمانی تنها عشقم فیملنامه نویسی و داستان نویسی بود
با چه عشقی تا صبح بیدار بودم و مینوشتم
آخه تو روز همه ی عالم و آدم ایذتم میکردن واسه نوشتن
منه بیچاره هم تا نیمه شب صبر میکردم همه بخوابن بعد آروم برق اتاقمو روشن میکردم و تند و تند مینوشتم
چه روزای طلایی بود برام
ولی همش دود شد رفت پی کارش
همیشه بزرگترین هدف زندگیم این بود که یک نویسنده ی موفق بشم و فیلم نامه ی های بین المللی بنویسم و نوشته هامو جهانی کنم
ولی امان از روزگار

میدونی همیشه به این اعتقاد داشتم که هر کسی به هر چیزی که علاقه داشته باشه میتونه بهش برسه حتی اگر سخت ترین موانع هم سر راهش باشه
ولی حالا میبینم علاقه مهم هست ولی نه اندازه ی داشتن یک حامی توی زندگی

که مهمترین حامی های زندگیت خانوادت هستند
ولی متاسفانه خانواده ی من هیچ وقت نخواستن توی این مورد منو حمایت کنن
عشق اینکه دخترشون پزشک بشه یا مهندس کشته بودتشون
زندگی رو در مورد من برای خودشون این طوری معنا کردن که باید رومینا پزشک بشه یا مهندس بعد بره سر کار
ازدواج کنه
بچه دار بشه
و ....

از این افکار احمقانشون متنفر بودم
وقتی هم که باهاشون بحث میکردم
اخر حرفشون به اینجا میرسید و میرسه که وقتی ازدواج کردی هر کاری که دلت میخواد بکن ولی تا وقتی که دختر خونه ای و پیشه مایی باید طبق میل ما راه بری
با این حرفشون انگار کل دنیا رو محکم تو سرم میزدن
عصبی میشدم
متنفر میشدم
زجر میکشیدم

میدونی بزرگترین بدبختیه دنیا چیه ؟؟
اینکه یکدونه باشی و هزار تا آدم پیدا بشه که بخواد برای تو تصمیمی بگیره
ولی یک نفر این وسط نگه رومینا خواسته ی دل خودت چیه
بقیه برات ببرن و بدوزن و تنت کننو بعد بگن حالا پاشو برامون برقص.

نمیدونم چرا دارم اینارو برای تو میگم
دلم خیلی پره
خیلی زیاد
برای هر کسی که میخوام حرف بزنم و بگم که چرا داره با من این طوری رفتار میشه
شروع میکنن به نصیحت های احمقانه که پدر و مادرت هستن و صلاح تورو میخوان
حالا من با این وضعیت برای چی دیگه انگیزه داشته باشم

همیشه با خودم میگفتم اشکال نداره رومینا
بزار مخالفت کنن ولی یک روزی به جایی میرسی که خودشون پشیمون میشن و بهت افتخار میکنن

روزی که به خانوادم خبر دادم که دارن فیلم ناممو ازم میگیرن
دلم میخواست بابام نوازشم کنه
مامانم بهم یگه اشکالی نداره عزیزم
این برای من ثابت شد که اینقدر فیلمنامه ی تو ارزش داشته که یک گروهی تصمیمی به دزدیدن فکرت داشتن
ولی همشون فقط خندیدن و مسخرم کردن و گفتن حقته
هی گفتیم بهت گوش ندادی

آره پریسا حالا میفهمم علاقه اصلا برای رسیدن به هدف اون قدر ها اهمیت نداره
اهمیت کار به اینجاست که یک حامی داشته باشی
کی میخواد الان پا به پای من بیاد تا فیلمنامه هامو ثبت کنم
تا کتابمو چاپ کنم
تا ...
هیچکس
نه پدر
نه مادر
نه برادر
نه دوست
به خودمم که اجازه نمیدن در استعداد نویسندگی یک فعالیت کوچیکی داشته باشم

دلم خیلی پره اگر بخوام برات حرف بزنم تا صبح باید بشینی و بخونی

فقط بدون که امشب خیلی خوشحالم کردی
وقتی دیدم دختری
و اسمت محمد و سید نیست
یک نفس راحت کشیدم و با خودم گفتم توی هر چیزی که اشتباه کردی دیگه توی انتخاب دوستات که برات حکم یک برادر دارن و چهار سال باهاشون بودی هیچ اشتباهی نکردی

ممنون پریسا
خیلی ممنونم
از دستتم اصلا عصبی نیستم
حق داشتی که باور نکنی یگانه رو
به قول تو آخه کدوم دختر خیابونی میاد تو نت به وبلاگ نویسی
چقدر روزای اول به اون کارگردان قلابی گفتم که این فکرش منطقی نیست برای امتحان کردن من ولی گوش نکرد
میگفت کاری که من میگم بکن
منه ابله و احمقم ....

اشکالی نداره اینا همش شد برام تجربه
که بمیرم به هیچ مرد کله شقی اطمینان نکنم
هیچ مردی ...

امیدوارم تو هم موفق بشی
منم دوستت دارم
هر چند که زیاد نمیشناسمت ولی برام خیلی ارزشمندی میدونی چرا ؟؟؟
چون برعکس بقیه که میان و فقط میخونن و میگن خوب بود مرسی کنجکاو شدی
سعی کردی فکر کنی
از آدم های احمقی که هیچ هدفی برای وبلاگ زدنشون ندارن متنفرم
که تنها فکرشون زیاد کردن بازدید ها و نظراتشونه
ولی خوشحالم با کسی آشنا شدم که با بقیه فرق داره
که میخونه
فکر میکنه
بعد نظر میده

امیدوارم منم ببخشی اگر موقع هایی که عصبی بودم حرف بدی زدم یا کار بدی کردم

هنوزم سر حرفم هستم اینکه :
کاش یک روز صبح که از خواب پا میشدم همه چیز یادم میرفت
همه چیزه همه چیز
حتی خودم
استعدادم
زندگیم
خانوادم
وحتی هویت و اسمم

بازم میگم برام دعا کن
خیلی زیاد
خیلی خیلی خیلی زیاد عزیزم

دوست بد و بی وجدان تو :

رومینا

من که بهت گفتم اون ۲ تا دوست شما هیچ نقشی تو این ماجرا نداشتند
الان نمی دونم مشهد هستی یا تهران ولی اینجا هوا سرد شده باید سعی کنی بیشتر مراقب خودت باشی اگر گلوت چرک کرده کپسول آموکسی سیلین بخور یا برو دکتر. اگرم میای بیرون خودتو بپوشون عزیزم.

ولی نباید لوح تقدیراتو پاره می کردی. گاهی آدم برای حفظ خونسردی خودش مجبوره دست به یک کارایی بزنه که جبرانش ممکنه سخت باشه. منم چند تا لوح تقدیر دارم که بنا به مشکلاتی که برام پیش میومد می خواستم پارشون کنم ولی متاسفانه موفق نشدم.

ترجیح میدم این وبلاگو دوباره مسدود کنم تا با فلاش بک های ذهن شما به گذشته باعث تداعی شدن خاطرات گذشته نشم.

اون دخمل خوشمل قند عسل شیرین زبون هم دوست داره خودشو سرگرم کنه تا امورات زندگیش به یه نحوی سپری شه. امیدوارم خدا عاقبت به خیرش کنه. اگرم الان داره این نظرو می خونه امیدوارم از حرف های من ناراحت نشه.

شما دختر با استعداد و هنرمندی هستی. شما هنوز ۱۹ سالته و برای رسیدن به موفقیت زمان زیادی داری نباید ناامید بشی باید پشتکار داشته باشی. بازم میگم کسی نمی تونه نوشتن رو از تو بگیره. مطمئن باش تو به هدفت میرسی چون مسیر زندگیتو پیدا کردی و روزی فرا میرسه که فیلمنامه هاتو بین المللی می کنی و در سطح جهان می درخشی.

از شانس بدتونه که خانوادت درکت نمی کنند متاسفانه همین افکار اشتباه خانواده هاست که با طرز فکرشون باعث ناکامی دخترها در زندگیشون میشند.

خوشحالم از این که لبخند رو دوباره رو لبات آوردم و از احساستون نسبت به محمد و سید بزرگوار که امیدوارم جدش حامی شما باشه و از اینکه از شک و تردید خلاص شدید وفهمیدید دوستای قدیمیتون خیانتی علیه شما نکردند.

در مورد نظر سایرین تو اکثر وبلاگها دقیقاً همین چیزیه که شما اشاره نمودی که اونم با نشون دادن آمار نظرات بالا با جوابای بیخودی که معلومه طرف نخونده فقط اومده بگه آره منم هستم. خودشونم میدونن که هدفشون از ساخت وبلاگ، فقط وقت گذرونی و سرگرمیه.

به راستی اگر یک روز صبح از خواب پاشیم و کسی رو نشناسیم چی میشه؟ ولی هرچی هست بهتر از این روزگار بی معرفت میشه و ای کاش اصلاً پا به این دنیا نمیذاشتیم که هر روزش برامون غصه باشه.

بازم تاکید می کنم به فکر سلامتیت باش و بیشتر به خودت برس چون یدونه رومینا بیشتر نداریم

هرچند نمی تونم بیام عیادت ولی از همینجا روی ماهتو می بوسم و امیدوارم هرچه زودتر قلمتو در دست بگیری و با جوهر عشقت که از دریچه قلبت جاری شده دوباره همچون گذشته طلوع کنی.

رومینا 1389/08/11 ساعت 22:53

ولی دوست ندارم همچین دوست خوبی رو که پیدا کردم از دست بدم

اگر خواستی آدرس ایمیل و وبتو بهم بده
اگرم نه که خود دانی

ولی باور کن اون قدر ها هم که فکر میکنی من بد و ترسناک نیستم

یکی هستم مثل بقیه

همین ...

اصلاً فکر نمی کنم شما بد و ترسناکی، بلکه فکر می کنم یک رومینای مهربون و دوست داشتنی هستی و خیلی هم بامعرفتی که خوشبختانه همین طورم هست.

رومینا 1389/08/12 ساعت 16:33

سلام

بعد از ظهرت بخیر

شما نمیخوای آدرس وبلاگ اصلیتو بهم بدی ؟؟

سلام رومینا جان
فکر کنم صلاح نباشه با معرفی وبلاگ اصلیم، اوضاع روحیتو دوباره بهم بریزم چون ممکنه یاد گذشته بیوفتی و خاطرات گذشته احساستو جریحه دار کنه. من تو این مدت که شما رو اذیت کردم به اندازه کافی گناه برای توشه آخرتم جمع کردم، فکر کنم اگه بیشتر جمع کنم توشم سنگین میشه و نمی تونم حمل کنم.

به همین خاطر این وبلاگ امشب دوباره مسدود میشه
ولی همنطوری که خدمتتون عرض کردم فقط به احترامی که برات قائلم اومدم خودمو معرفی کردم تا شما رو از شک خارج کنم
شما تو این مدت به خواستت رسیدی و فهمیدی که من نه محمدم نه سید

ولی سعی می کنم همیشه بیان تو وبلاگت یادی ازت کنم

به اون دخمل خوشمل هم سلام برسون و از طرف من بهش بگو خیلی بانک و شیرین زبونه. بنظرم مورد خیلی خوبی برای کلکل و جر و بحث بیخودیه!

یه بار دیگه میگم به فکر سلامتیت بیشتر باش، نزار سینت بیشتر چرک کنه، هرچند دارم حس می کنم وضع جسمی و روحیت خیلی بهتر شده

به زهرا هم سلام برسون یادمه تو وبلاگش گفته بود موقع مسواک زدن خونریزی لثه پیدا می کنه. بهش گفتم چیکار کنه ولی اگر لثه هاشو معاینه می کردم شاید می فهمیدم مشکلش چیه

در خاتمه از کلیه دوستان عزیزی که قدم رنجه فرمودند و از شهرهای اصفهان - تبریز - گلستان - نیشابور - رشت - تهران و مشهد به این وبلاگ سر میزدند و کنجکاو می شدند بفهمند آخر این ماجرا به کجا ختم میشه، خسته نباشید عرض می کنم و براشون آرزوی توفیق و خوشبختی دارم .

لحظه ای با نفس باد همآغوش شدیم
شمع بودیم و در این فاصله خاموش شدیم
ما از گونه این خاک گل انداخته ایم
مثل خاکستر در باد، فراموش شدیم

رومینای عزیزم خواهر گلم، از صمیم قلب دوستت دارم

ساز 1389/08/13 ساعت 14:47 http://ZOERAM.BLOGSKY.COM

سلام
خوبی گلم
ممنون که بهم باز هم سر زدی
واقعا عکس های زیبایی بودن
خوش باشی
در پناه حق

سلام
ممنون عزیزم
من کی بهت سر زدم؟
اگه شما خوش باشی منم خوشم
ارادتمندیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد